اسکندر، يکی از کاردانان را از عملی شريف، عزل کرد و عملی خسیس به وی داد.
اسکندر يکی از کارمندان خوب خود را از کار با ارزش و مهمی برکنار کرده و کاری کم ارزش و سطح پايین به او داد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شريف |
با ارزش و مهم |
عزل کرد |
برکنار کرد |
خسیس |
کم ارزش و اهمیّت |
آرایه ادبی:
شريف و خسیس ß تضاد
روزی آن مرد بر اسکندر درآمد؛ اسکندر گفت: چگونه می بینی عمل خويش را؟
روزی آن مرد اسکند را ديد و به حضور او رفت. اسکندر گفت: نظرت دربارۀ کار جديدت چیست؟
واژه |
معنی واژه |
درآمد |
وارد شد |
گفت: زندگانی ات دراز باد! نه مرد به عمل، بزرگ و شريف گردد، بلکه عمل، به مرد، بزرگ و شريف گردد. پس در هر عمل که هست، نیکو سیرتی می بايد و داد.
آن مرد گفت: امیدوارم عمر طولانی داشته باشید! انسان با انجام کار، بزرگ و با ارزش نمی شود، بلکه کار با انسان بزرگ می شود و ارزش پیدا می کند. پس بايد انسان در هرکاری، خوب و مناسب رفتار کند و در کارش انصاف داشته باشد.